چوب صبحگاهی من آنقدر وسوسه انگیز است که دلم برای نامادریم تنگ شود، زمانی برای ممه زنم از دست دادن وجود ندارد، بنابراین او را به رختخواب می کشم و به خروسم غذا می دهم و او به سختی سوار من می شود و قبل از آمدن شوهرش از صمیمیت همیشگی من در داخل بیدمشک رسیده اش لذت می برد.