نامادری که ممه و پستون دهان نامادری را با بیدمشک بسته نگه می دارد
.
نامادری که ممه و پستون دهان نامادری را با بیدمشک بسته نگه می دارد
نامادری من خودش را به دردسر بزرگی می اندازد. به نوعی، او در حال دزدی از یک فروشگاه در مرکز خرید دستگیر ممه و پستون شد. به من التماس می کند که به پدرم نگویم. من می توانم رازی را حفظ کنم. اما او باید زانو بزند و مرا راضی کند که دهانم را ببندم.